خاطرات مرتضی حاجی از نحوه دعوت شدنش به کابینه خاتمی و لابی​هایی که در جریان استیضاحش روی داد

ساخت وبلاگ

 

 
خاطرات مرتضی حاجی از نحوه دعوت شدنش به کابینه خاتمی و لابی​هایی که در جریان استیضاحش روی داد
آخرین روزهای تصمیم​گیری برای اعضای کابینه بود که از من هم خواسته شد تا برای دوجا برنامه​ای بدهم: یکی وزارت بازرگانی و یکی هم وزارت تعاون. به لحاظ علائق فکری، من با بخش تعاون سازگاری بیشتری داشتم و برنامه​ای با کمک دوستانی که در بخش تعاون مشغول بودند و اطلاعاتی که خودم داشتم تنظیم شد و مورد قبول واقع شد و اینطوری شد که من وارد کابینه شدم.
 
به گزارش نامه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران دولتمردان بسیاری را به خود دیده است. حتی اگر دولت موقت را در نظر نگیریم تا پیش از کابینه​ای که به تازگی توانسته است از مجلس رای اعتماد بگیرد 10 کابینه روی کار آمده​اند و رفته اند. چهره​های مختلف با سلیقه​ها و گرایش​های مختلف ردای وزارت را در جمهوری اسلامی به تن کرده و رفته​اند. برخی از این وزرا ردای وزارت را با شهادت تحویل دادند، برخی با استیضاح یا برکناری و برخی هم آمده​اند و خدمت کرده​اند و رفته​اند. برخی وزرا رنگ و بوی غلیظ سیاسی داشته​اند و برخی هم تنها به واسطه تخصصشان دعوت به همکاری شده​اند.
خاطرات مرتضی حاجی از نحوه دعوت شدنش به کابینه خاتمی و لابی​هایی که در جریان استیضاحش روی داد
مرتضی حاجی یکی از همین وزراست. وی سابقه دو دوره وزارت در دو دولت سید محمد خاتمی را در کارنامه خود دارد. در دولت هفتم وزیر تعاون بود و در دولت هشتم وزیر آموزش و پرورش. با وجود آنکه وی دوبار استیضاح را تجربه کرده است اما توانسته است دوره چهارساله وزارت را در هر دو دولت اصلاحات به سلامتی از سر بگذراند. وی در گفت و گویش با خبرآنلاین که به مناسبت هفته دولت انجام شد این دو استیضاح و سرونوشتشان را توضیح می​دهد.
 
آقای حاجی معمولا افراد چگونه به دولت برای احراز پست​ها حساس مانند وزارت معرفی می​شوند؟ خود شما چگونه وارد دولت شدید؟
 
از آنجایی که هفته دولت است بگذارید اول ادای احترام کنم به شهدای بزرگوار دولت، به خصوص شهیدان بزرگوار رجایی و باهنر. همچنین به سایر بزرگوارانی که در جاهای دیگر دولت سال​ها زحمت کشیدند ، یاد آن​ها را گرامی می​داریم و به همه دولت مردان این هفته را شادباش می​گویم. انشا الله که هفته پرباری باشد.
 
وقتی انتخابات تمام می​شود و رئیس جمهور منتخب برای تشکیل کابینه آماده می​شود از جاهای مختلف برای سپردن مسئولت​ها افراد معرفی می​شوند. گروه​های کاری و تخصصی تشکیل می​شود و پیشنهادها مورد بررسی قرار می​گیرد و از کسانی که از مراحل ابتدایی بالا می​آیند برنامه خواسته می​شود. این برنامه​ها تجزیه و تحلیل  و نسبت به ایده​ها و برنامه​های رئیس جمهور سنجیده می​شود وآن فردی که نزدیک​تر است و توانایی اجرای برنامه​ها را دارد به رئیس جمهور معرفی می​شود و ایشان هستند که حرف آخر را می​زنند. بعد از انتخابات سال 76 من مدیر روزنامه همشهری بودم و برای خودم در دولت مسئولیتی قائل نبودم و به همین سبب به سر کارم برگشتم. چند روز بعد از من خواستند که بیایم و دفتر مشارکت​های مردمی رئیس جمهور منتخب را فعال کنم. این اتفاق افتاد و دفتری برای ارتباطات مردمی تشکیل شد. انواع و اقسام طرح​ها و نظرات و پیشنهادات آنجا ارائه می​شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار می​​گرفت و بعضی از آن​ها هم درباره تشکیل کابینه و برنامه​های احتمالی بود که به کمیته​های تخصصی ارجاع می​شد و آنجا بررسی می​کردند. آخرین روزهای تصمیم​گیری برای اعضای کابینه بود که از من هم خواسته شد تا برای دوجا برنامه​ای بدهم: یکی وزارت بازرگانی و یکی هم وزارت تعاون. به لحاظ علائق فکری، من با بخش تعاون سازگاری بیشتری داشتم و برنامه​ای با کمک دوستانی که در بخش تعاون مشغول بودند و اطلاعاتی که خودم داشتم تنظیم شد و مورد قبول واقع شد و اینطوری شد که من وارد کابینه شدم.
 
مرتضی حاجی
 
       مرتضی حاجی به همراه نوه​اش
 
آیا آقای خاتمی میثاق نامه​ای یا تعهدی از وزرای خود گرفتند؟
 
اصول مشترک و مورد توافق رئیس جمهور و اعضای دولت میثاق مشترک آن​هاست که در جلسه مشترکی  که اعضای کابینه داشتند خطوط اصلی را آقای رئیس جمهور بیان کردند و ضروری دانسته نشد که مکتوب بشود و اعضای دولت آن را اجرا کنند. بالاخره تعهد افراد در این سطح قابل احترام و اعتماد است. در دور دوم تقریبا یک متنی نوشته شد تا سرخط​های اصلی گم نشود. اما چیزی به عنوان امضا و تعهد و این​ها نبود. بیشتر یک قرار اخلاقی مشترک میان اعضای دولت بود.
 
وقتی هیات دولت شکل می​گیرد و افرادی می​پذیرند که در غالب یک کلیت واحد وظایفی را که طبق قانون اساسی به آن​ها محول شده است انجام بدهند نفس پذیرش حضور در این جمع یعنی آن تعهد. اینکه آن تعهد را امضا کنیم که بعد زیر آن نزنیم اوج بی اعتمادی است. کسی از یک وزیر نمی​پذیرد که زیر تعهد خود بزند، یا از حدود قدرت و اختیارات خود که قانون اساسی آن را مشخص کرده خارج شود و یا از سیاست​های رئیس جمهوری که با رای مردم تایید شده تخطی کند. بنا نیست که وی در محکمه​ای این​ها را ارائه دهد که بعد تعهد بدهد.آوردن وزرا در حد کسی که فقط با امضا می​توان به او اعتماد کرد در حقیقت توهین به وزیر است. البته منظور من شخص وزیر نیست این توهین به این مقام است.
 
بنابراین چه متنی را امضا بکنند و یا نکنند متعهدند که هیات دولت را به عنوان یک واحد منسجم و یکپارچه که همه اندام​های آن با فرماندهی و هدایت رئیس جمهور مسیر اداره جامعه و خدمت رسانی را به سمت اهداف تعیین شده در برنامه پیش ببرند و در همه حال منافع ملی را مد نظر قرار دهند. در عین حالهر وزیری در وزارتخانه خود هویت و مسئولیت مستقلی دارد که باید هدف​های برنامه​ای خود را محقق کند.
 
وقتی از سوی آقای خاتمی به عنوان وزیر پیشنهادی معرفی شدید چه لابی​هایی شکل گرفت و چه مسایلی مطرح شد؟
 
در دور اول یعنی وزارت تعاون، مخالفت جدی با من نبود. یعنی مخالف جدی​ای که می خواست من در کابینه نباشم، نداشتم. مجلس من را می​شناخت. سابقه کار من در دو دوره استانداری در استان مازندران یا معاونت وزیر در چند وزارتخانه چیز آشکار و علنی بود. در دولت هفتم اتفاقات غیر منتظره​ای پیش آمد. برای من وزارت کار را در نظر گرفته بودند و من می​بایست برنامه​ام را برای آن وزارتخانه تنظیم می​کردم و همین کار را هم کرده بودم. در آخرین لحظه​ها اتفاقی افتاد که کسی که برای وزارت آموزش و پرورش تعیین کرده بودند با اصرار اعلام انصراف کرد و نخواست در کابینه حضور داشته باشد. من از قبل تمایلم را برای وزارت آموزش و پرورش ابراز کرده بودم. به آقای خاتمی هم رسیده بود. بعد از این انصراف بلافاصله نظرات به من معطوف شد. مصاحبه​ای با آقای خاتمی داشتیم. ایشان خیلی از اینکه وزیری که برای آموزش و پرورش در نظر گرفته اصرار دارد که نباشد و اول مهر آموزش و پرورش وی بدون وزیر آغاز می ​شد، نگران بودند. این برای دولت آقای خاتمی قشنگ نبود. برای همین با من صحبت کردند و من غافلگیر شدم. البته با این موضوع آشنایی داشتم و فکرهایی هم کرده بودم ولی بدون آمادگی این وزارت به من پیشنهاد شد. من برنامه​هایم را برای وزارت کار تهیه کرده بودم و جلد هم شده بود.
 
آن فردی که انصراف داد چه کسی بود؟
 
مرحوم مهندس علاقمندان بود که در وزارتخانه رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی بود و مشکلات شخصی داشت که به خودش مربوط می​شد. ابتدا پذیرفته بود اما به این نتیجه رسیده بود که برای او طاقت فرساست و نمی​تواند بپذیرد. البته تا آخرین لحظه عمرش با من همکاری داشت. خدا او را رحمت کند! ایشان نیروی خوب، شایسته، متدین و برنامه ریز بود.
 
وقتی این طور شد من با اشتیاق پذیرفتم. یادم می​آید که پنجشنبه شب آخر وقت بود که بحث ما تمام شد.شب​های جمعه در هیات اباصالح المهدی شرکت می کردم و تعدادی از دوستان آموزش و پرورشی ما هم در آن هیات شرکت می​کردند. حدود ساعت 9 و نیم شب بود که به آن هیات رفتم و به چندتا از دوستان گفتم که ماجرا اینگونه شده و شما هر کمکی که می​توانید بکنید که ما بتوانیم ظرف 24 ساعت یک برنامه تنظیم کنیم. با بعضی از معاونین آموزش و پرورش آشنایی داشتم. یکی از آن​ها شاگرد خود من در دبیرستان بود. تلفن زدم و از ایشان اطلاعات خواستم و ایشان هم جمعه صبح با کلی اطلاعات و مدرک و جزوه و این​ها به منزل ما آمد و یک تیمی درست شد که ظرف 24 ساعت رئوس برنامه​هایی که برای آموزش و پرورش مد نظر بود تنظیم شد. البته از برنامه آقای علاقمندان هم خیلی استفاده کردیم.
 
روز شنبه خبر منتشر و روز یک شنبه آقای خاتمی باید اسامی کابینه را به مجلس می​داد. از آنجایی که قبلا افکار معطوف به جای دیگری بود ،این خبر غیر مترقبه بود و عکس العمل​هایی را داشت. برخی از افراد بهت زده شده بودند که چه اتفاقی افتاده است. حتی بعضی از دوستان همفکرم هم خیلی گله مند و نگران بودند که چرا اینجوری شد. در آن مجلس مخالفت خیلی زیاد بود. حرف​های عجیب و غریبی هم زده می​شد. یکی از نماینده​ها گفته بود که رابطه آقای حاجی با آموزش و پرورش در حد همان 12 سالی است که مدرسه می​رفته است. من هم تصحیح کردم که من 9 سال بیشتر مدرسه نرفتم و بقیه اش را خودم در خانه خواندم. اما تا آن زمان من حد اقل 13 تا 14 سال سابقه تدریس هم در تهران و هم در شهرستان​ها داشتم و خوشبختانه معلم خوبی هم بودم.
 
مرتضی حاجی
 
چه درس می​دادید؟
 
من ریاضیات درس می​دادم. خیلی​ها نگران بودند که من رای نیاورم ولیکن یادم هست یک خبرنگاری از من پرسید که اوضاع را چگونه می​بینی ، من گفتم که قطعا رای می​آورم. در حالی که خیلی از دوستانم هم مخالف ما بودند. تشکیلات حزب مشارکت ممنوع کرده بود که کسی بیاید و در دفاع از من صحبت بکند.
 
یعنی در حزب خودتان هم مخالف داشتید؟
 
بله. دبیرکل مشارکت ممنوع کرده بود که کسی در دفاع از من بیاید و در مجلس صحبت بکند. در نتیجه دوستان دیگری آمدند و صحبت کردند که به مشارکت ربطی نداشت. مثلا یکی از آن​ها خانم جلودارزاده بود که به تشکیلات خانه کارگر نزدیک​تر بود تا به مشارکت. با وجود آن مخالفت​ها من فکر می​کردم که رای می​آورم و خوشبختانه هم رای آوردم و به وزارتخانه آمدم. فکر هم می​کنم یکی از بهترین کارنامه​های وزیر آموزش و پرورش را در یک دوره چهارساله ، نه به ادعای خودم بلکه به قضاوت مدیرانی که در این سال​ها بودند و خود معلمان، داشتم. می​دانید که یک مرتبه با جوسازی​های آقای حاجی بابایی در مجلس استیضاح شدم و یک مرتبه دیگر هم تا مرحله استیضاح پیش بردند. یعنی هر روز یک جنگ اعصاب را برای وزارتخانه راه می​انداختند که درکار اختلال ایجاد می​کرد. با این همه ، خدا لطف کرد و همکاران تلاش کردند و یکی از بهترین کارنامه​های وزارت در آن دوره چهارساله رقم خورد.
 
می​توانید ماجرای استیضاح را کامل توضیح دهید؟
 
استیضاح اول من در مجلس ششم بود. آنجا با توضیحاتی که داده شد تعداد آرایی که من آوردم از رای روز اولم خیلی بیشتر شد و این نشاندهنده این بود که برخی از مخالفین هم قانع شدند که درست کار می​کنیم. معلمان یک مطالبات سنواتی داشتند و هنوز هم دارند که یک فضایی ایجاد شده بود که می​توانستند اظهار نظر کنند و خواسته خود را بیان کنند. کسانی هم بودند که تحریک می​کردند و دعوت به اعتصاب و تجمع می​کردند. یک عده عوامل سیاسی حتی بیرون از نظام هم بودند که این​ها هم بدشان نمی​آمد که مملکت دچار مشکل بشود و برخی را تحریک می​کردند. این​هم بهانه می​شد برای کسانی که مخالف بودند تا به عنوان نقطه ضعف این​ها را تلقی کنند. یک اتفاقی که به لحاظ کارشناسی کار خوبی بود افتاده بود احیای وظیفه تربیتی معلمان بود که بنده این را با تلفیق برنامه​های آموزشی و پرورشی و ادغام دو معاونت آموزشی و پرورشی در آموزش و پرورش اجرا کردم. چیزی که سال​ها بود که بحث آن در آموزش و پرورش شده بود و کار کارشناسی برای مشکلات وضع آن روز پرورشی شده بود. اما تا آن روز کسی یا جرات نکرده بود که این کار را بکند یا به هر دلیل دیگری این یافته​های کارشناسی شده را اجرایی نکرده بود. ما آن​ها را اجرایی کردیم. خود این هم باز بهانه​ای شد برای عده​ای که فکر می​کردند از این طریق به مقدسات در آموزش و پرورش کم توجهی می​شود. خیلی معرکه گیری کردند که این یادگار شهید رجایی است و حالا معلوم نبود که اگر آن روز شهید رجایی زنده می​بود همین ها با شهید رجایی چه می​کردند. هی مطرح می​کردند که این یادگار شهید رجایی و شهید باهنر است و بر سر مزار ایشان می​رفتند و در رادیو و تلویزیون این مسئله را مطرح می​کردند. دوستان صاحب نظرآمدند و بحث​های کارشناسی جدی برگزار شد و موضوع به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارجاع شد. شورا هم مطالب را در چند جلسه مفصل شنید و به یک جمع​بندی رسید و آن جمع​بندی هم اجرایی شد. مخالفت​هاعمدتا منشا سیاسی داشت. نه فقط سیاسی بلکه خیلی از تقاضاها و توقعات بعضی از مخالفان برای حوزه​های انتخابیه آن​ها و مربوط به عزل و نصب​ها بو ولی تلفیق بهانه ای بود برای آنکه آن​ها بتوانند جو را در آموزش و پرورش مسموم کنند. در آن مجلس که تیرشان به سنگ خورد و مجلس با رای بالاتری از دفعه اول رای داد. در مجلس هفتم هم در زمانی که تازه انتخابات مجلس تمام شده و مجلس رسما تشکیل نشده بود آتش تهیه را ریختند. یعنی در فاصله اعلام نتیجه انتخابات تا شروع مجلس آتش تهیه استیضاح​ها را ریختند و فضا را مسئله دار کردند و سردمدار آن هم همین آقای حاجی بابایی بود که وقتی هم که خودش وزیر شد یادش رفت که کسی به اسم معلم هم وجود دارد. در این دوره هم حرف اصلی تعویض تعدادی از مدیران بود با بهانه​های دیگر. یکی از بزرگان مجلس آن روز من را به منزل خود دعوت کرد. آقای حاجی بابایی هم حضور داشت. ایشان استدلال کرد که شما در آموزش و پرورش این تعداد مدیر دارید، مثلا 1000 تا مدیر در سرتاسر کشور دارید، اگر سالی 200 تا 300 تا از این​ها را هم تغییر بدهید اتفاقی نمی​افتد و کار غیر عادی ای نیست، شما 20 تا 30 نفر از این​ها را تغییر بده این استیضاح انجام نمی​شود. من به ایشان گفتم که (عذر می​خواهم نمی خواهم توهین بکنم) یک مدیر دستمال کاغذی نیست که من او را به دور بیاندازم. برای آوردن او به دلیل نیاز است و برای رفتن او هم دلیل لازم دارم. شما بگویید این مشکلات را داریم و این آدم این قابلیتها را دارد بنابر این بگوییم این آدم بیاید و این کار را بکند. حالا که می​خواهید بگویید که برو باید بگوییم که شما نتوانسته​اید این مشکلات را حل بکنید و یا برنامه​ها را عملی سازید یا در رفتار شما این اشکال وجود دارد در همه جاهایی که مسئولیت داشتم همیشه یک دفتری داشتم که عملکردها را بر اساس واقعیت​ها یادداشت می​کردم. نکات منفی و مثبتی که پیش می​آمد را یادداشت می ​کردم.  وقتی که یک مدیر ارزیابی می​شود اگر عملکرد او نمره​ای کمتر از 60 درصد را می​آورد باید تغییر بکند، چرا که ما توقع داریم که حد اقل 80 تا 90 درصد اهداف را بتواند تامین بکند. حالا اگر مدیری آنقدر در کارش ضعف داشت که کمتر از 60 درصد امتیازات را گرفت این باید تغییر بکند. هرکدام از این​هایی که شما می​گویید باید تغییر بکند بیارید  و عملکرد آن​ها را ارزیابی کنیم. اگر ارزیابی این را نشان داد چشم من عوض می​کنم ولی اگر ارزیابی این را نشان نداد من عوض نمی​کنم. من اقلا باید به خودم جواب بدهم که چرا دارم این مدیر را عوض می​کنم. این منطقی نیست که برای اینکه من دو روز بیشتر وزیر باشم با حیثیت کسی که آدم قابلی هم هست بازی کنم و او را برای خشنودی امر و زیر برکنار کنم. گفتند پس چه کار کنیم؟ من گفتم ما یک سلسله مراتب داریم که من به این قائل هستم. آقای رئیس جمهور رئیس من هستند ، اگر او دستور بدهد که کسی را بردار من اجرا می​کنم. البته من سعی می​کنم که ایشان راقانع کنم اما اگر ایشان به مصلحت دیگری گفتند که این تعویض بشود من انجام خواهم داد. آن موقع آقای خاتمی در سفر خارج از کشور بود. این​ها با آقای دکتر عارف صحبت کردند و ایشان هم گفتند که باید صبر کنیم که آقای خاتمی بیاید و دو سه روز بعد آقای خاتمی برگشت. ایشان به من زنگ زدند و گفتند که از من وقت خواسته​اند که بیایند و با من صحبت کنند، قضیه چیست؟ من هم توضیح دادم. گفتند که راجع به افراد مورد نظر ایشان ( که در نهایت به یک نفر رسید) نظر تو چیست؟ من گفتم که این آدم مدیر خوبی است و استحقاق تعویض ندارد. حتی آن​ها می ​گفتند این را بیاور در وزارتخانه معاون خودت بکن ولی آنجا نباشد. من گفتم که این استحقاق تعویض ندارد، خدماتش خوب است و معلمان هم راضی هستند. ایشان هم گفتند موافقی که به این​​ها بگوییم که استیضاحشان را بکنند و من هم گفتم صد درصد. آقای خاتمی هم در حاشیه یادداشتی که در ان درخواست ملاقات ذکر شده بود پاراف کردند که حق مجلس این است که استیضاح و سوال بکند و وزیر هم باید از عملکرد خود دفاع کند و توضیح دهد و هر نتیجه​ای که رسیدند ان​شا الله خیر برای مملکت است. بنده هم برای استیضاح آماده شدم. خوشبختانه مقام معظم رهبری یادداشتی برای رئیس مجلس تقریبا با این مضمون نوشتند که این استیضاح در شرایط فعلی به مصلحت نیست و اگر مجلس می​خواهد از طریق دیگری نظارت خود را انجام دهد.
 
شما در دوران وزارت خود هم مجلس همسو با اصلاح​طلبان را تجربه کرده​اید و هم مجلس غیر همسو را. این همسویی چه تاثیری در نظارت مجلس دارد؟
 
مجلس غیر همسو یک مقداری پرهیز دارد از اینکه متهم بشود که دارد چوب لای چرخ دولت می​کند. مجلس همسو ورودش به مسایل خیلی بیشتر از مجلس غیر همسوست. البته من همه وزارتخانه​ها را بررسی نکرده​ام اما احساس من این است. ولی فکر می کنم همسویی مانع از نظارت نمی​شود بلکه یک مقداری آن را تشدید هم می​کند.
 
یعنی شما در مجلس ششم کارتان از مجلس هفتم سخت تر بود؟
 
در دوره وزارت تعاون که مسئله زیادی نداشتیم. در وزارت آموزش و پرورش هم استیضاح انجام شد و هم برخی از کسانی که به لحاظ سیاسی هم جهت بودیم افراد را برای دفاع از من برای اخذ رای اعتماد منع کردند.
 
برخی در آن دوره مطرح می​کردند که در کابینه آقای خاتمی هم سهمخواهی شد و مشارکتی​ها سهمخواهی می​کردند. آقای خاتمی تا چه اندازه به تقاضاها از کابینه​اش توجه می​کردند؟
 
در دور اول که هنوز جبهه مشارکت وجود نداشت. سازمان مجاهدین انقلاب ، کارگزاران و مجمع روحانیون بودند اما جبهه مشارکت نبود. در آن موقع هم سهم​بندی نبود. اولا هنوز این فرهنگ نشده بود که تشکل​ها سهم بخواهند. ثانیا کسانی که در کمیته​ها برای انتخاب وزیران بودند، طبیعتا از بین کسانی که احتمال رای گیری در مجلس برای آن​ها هست افراد را انتخاب می​کردند. من این نکته را بگویم که این طبیعی است که وزیر باید با رئیس جمهور هماهنگی فکری داشته باشد و الا این انسجام شکل نمی​گیرد.نمی​شود که 18 ، 19 نفر پشت میز بنشینند و هر کسی به دنبال خط و فکر خودش باشد. در تعریفی که از دولت شده است یک کل واحد است که انسجام دارد، نه یک مجموعه​ای از تعدادی وزیر بصورت جزایر مجزا و دور از هم. این مجموعه وقتی شکل می​گیرد که تک تک اعضای این پیکره با آن مغز یا فرمانده هماهنگی داشته باشند.
 
من در زمان مهندس موسوی استاندار مازندران بودم. در استان تعدادی نماینده ولی فقیه داشتیم و امام جمعه​ها هم بودند که احساس وظیفه می​کردند که در عزل و نصب​ها نظارت داشته باشند. من ضوابطی برای نصب و عزل مدیران تعریف و به آن​ها ارائه دادم تا اگر نظری دارند در خصوص ضوابط بدهند، در مقابل در مصادیق دخالت نکنندو اگر احساس کردندعدول شده است توضیح بخواهند. در این ضوابط پیش بینی شده بود که مدیران پست​های سیاسی با دولت هماهنگ باشد. نمی​شود معاون سیاسی استانداری با دولت هماهنگ نباشد. اما در حوزه خدماتی اینگونه نیست و مثلا اگر شهردار می​خواهیم بگذاریم باید کسی که خدمت بهتری به مردم شهر ارائه کند ، باشد. حالا در موقع انتخابات به هرکسی که می​خواهد برود و رای بدهد و از نظر من مهم نیست. من به آن​ها گفتم که ملاک​های من این​هاست اگر حرفی دارید بگویید و آن​ها هم گفتند نه این درست است. گفتم حالا که ملاک​ها این است شما دیگر درباره اینکه چرا این شد و آن نشد دخالت نکنید و فقط اگر این ضابطه عدول کردیم به ما تذکر بدهید. این در دولت هم هست. مشخصا کسانی برای کار در دولت انتخاب می​شوند که با رئیس جمهور هماهنگی همفکری داشته باشند. یک رئیس جمهوری سعه صدر بیشتری دارد و برای او یک همفکری 70 درصدی هم کفایت می​کند و یک کسی هم ممکن است بگوید نه این هماهنگی باید 100 درصدی باشد و هرچه که من می​گویم درست است. در کابینه آقای خاتمی کسانی بودند که همفکریشان صددرصدی نبود. مثلا آقای دری نجف آبادی وزیر اطلاعات اینگونه بودند، یا مثلا آقای مظفر وزیر آموزش و پرورش و مهندس سعیدی کیا و ... هم همینجوری بودند. آقای خاتمی این سعه صدر را داشتند. فضای کابینه یک مقداری دموکرات تر و بازتر بود.
 
مرتضی حاجی
 
شما مباحث مربوط به رای اعتماد وزرا را پیگیری می​کردید؟
 
بله.
 
فضای تعامل مجلس و دولت را چگونه می​دیدید؟
 
من خیلی به محتوای مطالبی که نمایندگان مطرح می​کردند نمی​پردازم. به نظر من بعضی از این مطالب روا نبود ولی در مجموع مجلسی که از 18 تا وزیر به 15 نفر رای اعتماد می​دهد، اگرچه از اینکه من معتقدم آن سه نفری هم که رای نیاوردند شایستگی وزارت را داشتند، این کارنامه بدی نیست. البته بهتر بود که مجلس به 100 درصد وزیران رای اعتماد می​داد. برخی فکر می​کنند که اینجوری می​شوند وکیل الدوله. دولت که دولت شاهنشاهی نیست بلکه دولت، یک دولت مردمی است. حالا وکیل مدافع چنین دولتی بودن بدی ندارد.
 
رای نیاوردن وزرای آموزش وپرورش، علوم و ورزش و جوانان می​تواند به معنی عدم اعتماد مجلس به برنامه​های فرهنگی و آموزشی آقای روحانی باشد؟
 
همینطور است. به نظر من مجلس برای حوزه اقتصاد اولویت قائل شدند. به عبارتی حوزه اقتصاد را زیربنایی دانستند و آن را زودتر تعیین تکلیف کردند. با شرایطی که امروز مملکت دارد این اولویت قابل احساس کردن و دارای توجیه است.  این نگرانی هم هست که ممکن است مجلس با دولت در حوزه فرهنگ دچار چالش بشود.
 
البته سرپرست​هایی هم که آقای روحانی برای این وزارتخانه​ها منصوب کردند به لحاظ فکری و عقیدتی تفاوت چندانی با افرادی که رای نیاوردند ندارند.آیا این باعث نخواهد شد که به اختلافات دامن زده بشود؟
 
متاسفانه سایه سنگین نگاه​های سیاسی و حذفی باعث می​شود که اینچنین تحلیلی به وجود بیاید. دکتر توفیقی را به عنوان سرپرست گذاشته​اند. یک سنجش افکار از دانشگاهیان کشور بکنند، از کارکنان وزارت علوم، از تشکل​های دانشجویی و ....  . اگر بالای 70 درصد به او اقبال داشتند که من معتقدم چنین است نشان می​دهد که این انتخاب انتخاب درستی است چراکه این وزیر علوم می​خواهد بشود. باید ببینند که او در حوزه تخصصی خود چقدر مورد حمایت است. اگر استقبال بالا بود خود او شایستگی دارد. این تندی و کند هم مترهایی است که ما خودمان گذاشته​ایم. نسبت به آدم​هایی که به آن​ها نزدیک هستیم، تندی و کندی نمی​بینیم ولی نسبت به ​آن​هایی که با آن​ها زاویه داریم غلظت این تندی و کندی را بالا می​بریم.
 
توصیه شما به وزرا و کابینه جدیدی که شکل گرفته است چیست؟
 
دوستانی که الآن عضو دولت هستند همه شان آدم​های با تجربه و شناختی هستند. منتها یک سری توصیه عمومی هست که این انقلاب مال مردم است و مسئولان کارگزاران مردم اند و این پست​ها امانت​های مردم است. شروع کار دولت​  هم که با هفته دولت همزمان شده است و یادآور فضای عاشقانه برای خدمت مخلصانه به عموم مردم است، این فراموش نشود.
 
لطفا یکی از خاطرات دوران فعالیت​​تان در دولت را برای مخاطبان ما بازگو کنید.
 
من خاطره​ای دارم که مربوط به قبل از دوره وزارت من است. من استاندار مازندارن بودم.در آن موقع مازندران و گلستان یک استان بودند. مرحوم شهید رجایی هم نخست وزیر بودند. ایشان تماس گرفتند که می​خواهند به این منطقه بیایند. آمدند در کلاله در استان مازندران. کلاله شرقی ترین بخش استان مازندران بود. هنوز آن ترور​های کور شروع نشده بود. مسئولان احساس امنیت می​کردند. آقای رجایی نخست وزیر محبوب مردم در فرودگاه کلاله از هواپیما پیاده شد و در ماشین شاسی بلند او را سوار کردیم. ازدحام جمعیت طوری شد که از هر شهر و روستا که می​خواستیم عبور کنیم ازدحام جمعیت مانع حرکت می​شد. تدبیری به کار بردم و آن این بود که اتوبوس بگیریم و ایشان را در اتوبوس بنشانیم. ایشان با تواضع بسیار پذیرفتند و روی صندلی عقب اتوبوس نشستند و مردم که می​خواستند شهید رجایی را ببینند به عقب اتوبوس می​رفتند و جلوی اتوبوس خالی می​شد. ایشان هم از کنار پنجره دستی برای مردم تکان می​داد یا با بلندگوی دستی با مردم خوش و بش می​کردند. به نظر من تکرار چنین روزهایی برای این مملکت خواب و خیال باشد. این رفتار مردمی و خاکی بودن ایشان برای من زیباترین و ماندگارترین خاطره همه عمر من خواهد بود. شب را در مهمانسرای سپاه در گرگان سپری کردیم . در آنجا شام عدس پلو بود، دوتا هم از این پتو سربازی​ها برای ما آوردند و خیلی بی تکلف خوابیدیم. آقای رجایی می​خواست به استادیوم برود که برای مردم سخنرانی کند، باید چند پله را بالا می​رفت. آنقدر مردم نزدیک بودند که یکی از جوانان پرید بالا که آقای رجایی را بوس کند، دستش را انداخت دور گردن آقای رجایی. یک جوان 70 کیلویی خود را از گردن شهید رجایی که بدن لاغر و نحیفی هم داشت آویزان کرد. جوری شد که من به زور دست او را باز کردم و گفتم چه کار می​کنی نخست وزیر را کشتی. این همه محافظ و این​ها نبود و مردم می​توانستند تا این حد به مسئولان نزدیک شوند. یادش به خیر و روحش شاد.
 
منبع: خبرآنلاین
اخبار معلمان و فرهنگیان...
ما را در سایت اخبار معلمان و فرهنگیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : یک فرهنگی farhangian14 بازدید : 327 تاريخ : يکشنبه 10 شهريور 1392 ساعت: 21:06